پروتاگونیست



به اونجایی رسیدم که زندگی واقعی می خواد آروم آروم خودش رو نشون بده . اگه استقلال یه دریا باشه ، من تازه پاهام آب دریا رو لمس کرده . یعنی چی ؟ یعنی اولین کار رسمی و با قرارداد خودم رو شروع کردم برای این که اجاره‌ی پانسیونم رو بدم .

پایان نامه هست ، کار تمام وقت هم هست . برای کسی که این یکساله که در حال تلاش برای شکست دادن افسردگی بوده ، و به خاطر اون همش خورده و خوابیده ، یکم سخته .

عصر ها که از سر کار بر میگردم می خوابم؛ یعنی بیهوش میشم . یه جوری که نمیفهمم کجام و چه وقتی از روزه . بعدش اگر غذا داشته باشم وقت می کنم چند ساعتی درس بخونم و بعد خواب و دوباره تکرار چرخه روزانه .

خوشحالم . چون در موقعیتی هستم که میخواستم باشم . من باید پا در آب میگذاشتم و شروع میکردم مستقل شدن رو .

من قهرمان زندگی خودمم!


بابا همیشه میگفت تا دانشجویی، تا داری یاد میگیری همه کمکت میکنن. از فردای فارغ التحصیلی، همه چی عوض میشه همه میخوان زمینت بزنن، میخوان ازت ایراد بگیرن، که کله پا بشی!
شکر خدا جایی که هستم منو دانشجو حساب میکنن و کار یادم میدن. ولی بیرون شرکت آدمهایی رو میبینم که منتظرن یه ایراد بگیرن تا خودشونو بهت نشون بدن.

یکشنبه ها هشت صبح یه کلاس فوق العاده دارم! حقوق اداری ایران با استادی که برام انگیزه ی انتخاب این گرایش بوده. ولی انقدر شنبه ها خسته میشم که صبح یکشنبه کلا خوابم :|
مدتیه که کار جدی تر شده. خیلی دقیق بخوام بگم از دیروز که برنامه ها رو از ترلو اجرا میکنیم همه چی دقیق و رو برنامه س

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Steve افسردگان گمنام تهران وب سايت نيکي برو کمی زندگی کن وبلاگ آموزش پرورش سهند اسکو Rhonda Jody قاب نسیم نهمین جشنواره تولید محتوای الکترونیکی